در حال بارگذاری ...

کاروان سرزمین برادری که با هدف ایجاد وحدت بین سنی و شیعه شکل گرفته با حاشیه های جالبی همراه بوده است.

 مجله مهر: در کاروان برادری ده ها نفر از فرهیختگان و فعالان فرهنگی و دانشگاهی برای دیدار با مردم شیعه و سنی و بازدید از مناطق مختلف استان وارد سیستان و بلوچستان، گلستان و کردستان شدند. این سفرها با حاشیه نگاری و خاطره بازی های جالبی همراه بوده است. 
 
ما برای سنی ها همین کار را می کنیم؟ 
در دومین روز این سفر نماز جماعت باشکوهی در زاهدان اقامه شد؛ استقبال مردم و مهمان نوازی مردم اعضای کاروان شگفت زده کرده بود. حاشیه نگاری یکی از همسفران این کاروان جالب است: «نماز جمعه اهل سنت زاهدان خیلی شلوغ بود، خیلی! وارد که شدیم به سرعت در همان صف و اول دوم برایمان جا باز کردند تا بنشینیم. امام جمعه هم حدود ۲۰ دقیقه از وقتش را به دکتر الویری داد تا صحبت کند. نماز که تمام شد، سیل جمعیت توی خیابان ریخت و دیگر هیچ ماشینی نمی توانست وارد خیابان شود. ما هم به شدت عجله داشتیم. عزا گرفته بودیم که چطور از بین این همه جمعیت عبور کنیم. مردم که دیدند ماشین ما توی ترافیک مانده، به سرعت یک کوچه برای عبور ماشین باز کردند و چندتا از جوانان گردن کلفت بلوچ هم دست هایشان را زنجیر کردند که سیل جمعیت جلوی ماشین را نگیرد تا ما به راحتی عبور کنیم! به این فکر می کردم که اگر کاروانی از اهل سنت به نماز جمعه ما بیایند، آنقدر مهمان نواز هستیم که تا این حد از آنان استقبال می کنیم؟!» 
این عکس از نماز جماعت سنندج میان رسانه های عربی واکنش های زیادی داشت 
بوسه بر دست پدر شهید اهل تسنن 
 
اعضای کاروان به دیدار خانواده شهدا هم رفتند و بر دستان پدر شهید گرگیج بوسه زدند. پدری که اعضای کاروان می گفتند آنقدر در تظاهرات ۲۲ بهمن مشت هایش را گره کرده است که تا مدت ها پس از تمام شدن تظاهرات هم مشت هایش باز نمی شوند! 
سمیه حیدری، قهرمان جودوی کشورمان نیز با بوسه ای بر دستان مادر شهید، ارادت خود را به خانواده شهدای اهل سنت کشور نشان داد. 
مدرس سنی: «شوشتری، محسن بود» 
یکی از همسفران این کاروان فرج الله شوشتری فرزند شهید شوشتری است. در جلسه ای که در مسجد مکی برایشان برگزار شده بود، مولوی شعلی بر از مدرسان این مسجد شروع به صحبت کرد. در میانه درد و دل هایش گفت: «اما بگذارید این را هم بگویم تا بتوانم توی چشمان پسر شهید شوشتری نگاه کنم؛ شوشتری محسن بود، خادم بود و بلوچ محسن را اکرام می کند. آن کسی که پدر ایشان را کشت بلوچ نبود. نگذارید اسم این منطقه را خراب کنند. ما مهمان و خادم مان را تکریم می کنیم» 
همه می دانند شهید شوشتری یکی از محبوب ترین شهدا در میان اهالی سیستان است. شاید به همین دلیل بود که از پسرش نیز اینگونه گرم استقبال کردند. 
از حاج رضایی تا ناصرخان و پنجعلی در کاروان برادری 
یکی از حاشیه های جالب این سفر همراهی ورزشکاران با آن است. ناصر ابراهیمی و محمد پنجعلی از پیشکسوتان باشگاه پرسپولیس، امیر حاج رضایی از کارشناسان فوتبال و سمیه حیدری، از قهرمانان جودوی کشور از ورزشکارانی هستند که در این کاروان حضور داشته اند. 
بمب انرژی کاروان 
این کاروان همسفرانی دوست داشتنی دارد. ماشاالله شاهمرادی زاده بازیگر فیلم های دفاع مقدس یکی از آن هاست. اعضای کاروان توصیف جالبی از این همسفر بذله گو دارند: «انصافا حضور آقا ماشاءالله شاهمرادی زاده در کاروان، نعمتی بود. با آن لهجه شیرین مشهدی و خاطرات جذاب و شوخی های گیرایش، همه را جذب خود کرده بود. گاهی حتی حرف های جدی و مهم را که شاید کسی نمی توانست به صراحت بگوید، آنچنان با ظرافت در قالب شوخی می گفت که متعجب می شدیم؛ هم از نحوه بیان و هم از سطح تاثیرگذاری بر مخاطب. در صحبتهایش سعی می کرد آنچه بزرگوارانی مانند دکتر انتظاری به زبان علمی مطرح می کردند، به شکلی ساده و جذاب برای مردم بگوید.» 
به من گفتند نمی ترسی؟ 
مصیب علی اکبرزاده هم درباره تصورات خودش و دیگران از سیستان و بلوچستان در گوگل پلاس می نویسد: «موقع آمدن، به هرکس می گفتم می خواهم بروم سیستان و بلوچستان، می گفت: 
- نمی ترسی؟ 
- مواظب خودت باش؟ 
- به خانواده گفتی؟! 
- یه وقت شهید نشی!!! 
- ایشالا سالم برگردی! 
- ریگی؟! داعش؟! 
منم که سرم از بچگی بوی یکی از خورشت های خوشمزۀ ایرانی را می دهد، فقط به شان می خندیدم! امشب رفتیم مسجد مکی زاهدان. مسجدی که بزرگ ترین مدرسۀ علمیۀ اهل سنت ایران هم هست. تا به حال این قدر عالم و طلبۀ اهل سنت یک جا ندیده بودم! یعنی با محاسبات بعضی ها، وضعیت قرمزِ قرمز! رفتیم داخل کتابخانۀ مسجد، وقتی آمدیم بیرون، کفش های مان را جلو در جفت کرده بودند. مرتضی شهیدی فر گفت، رفتار ما با اهل سنت هم این گونه هست؟! یاد توصیه های موقع خداحافظی افتادم! خندیدم!» 
بلوچ را نمی توان سرکوب کرد! 
حامد رضایی هم از تفاوت شنیده ها و دیده هایش در گوگل پلاسش می نویسد: «در طول تاریخ هیچکس نتوانسته بلوچ را با زور سرکوب کند. بریتانیایی که کل شبه قاره را تسخیر کرد، وقتی به بلوچستان رسید، چاره ای جز مذاکره و تفاهم نیافت! با بلوچ جز به زبان «احترام و عزت» نمی توان سخن گفت. هرکس با آنان چنین رفتار کرد، چندین برابر آن «احترام و عزت» پس گرفت. این خاصیت بلوچ است. این «شنیده» ام از بلوچ با همراهی کاروان سرزمین برادری در آن خطه به «دیده» تبدیل شد. 
در برابر بلوچ باید دانه ای محبت کاشت تا خرمنی صمیمیت و همراهی درو کرد هر سیاستی جز این محکوم به شکست است. تاریخ – و خصوصا تاریخ پس از انقلاب – به خوبی این ادعا را تایید می کند.»
روایت جعفریان از حکایت سربریدن شیعه و سنی! 
محمد حسین جعفریان، مستندساز و از فعالان فرهنگی هم به این کاروان پیوست. او با سرودن یک شعر از همراهی اش با این کاروان خبر داد: «سنی و شیعه فرق ندارد برایشان/ وقت بریدن سر ما تیغشان یکی است.» 
رضا امیرخانی و هشتی سیستان و بلوچستان! 
رضا امیرخانی هم پیشتر با یک طرح ابتکاری به این کاروان پیوسته بود. او در این طرح تهران را به پنج دری و سیستان و بلوچستان را به هشتی این خانه تشبیه کرده است؛ در واقع او سیستان و بلوچستان را نوعی ورودی به خانه وطن می داند که مانعی است برای اینکه غریبه به پنج دری این خانه راه داشته باشد. 




نظرات کاربران